درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 26
بازدید هفته : 97
بازدید ماه : 89
بازدید کل : 24408
تعداد مطالب : 111
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1

Master Tools -->
دنياي عاشقا....




 

  •  

 

8 صبح: تو رخت خواب…..

9 صبح: يکم وول ميخوره يه لنگه از پاشو از زير پتو ميده بيرون کفش هاي مارک دارش هنوز پاشه از پارتي ديشب

اومده زحمت در آوردنشم نکشيده….

10 صبح: مامان در و باز ميکنه ميبينه پسرش خوابه (الهي مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کاراي پايان نامه اش رو ميديده گناه داره صداش نکنم يکم ديگه بخوابه!)

11 صبح : از جا ميپره سمت دستشويي………… .(اگه نه که باز خوابه)

12 صبح يا ظهر: موبايلشو ميبينه 99 تا تماس از دست رفته 199 تا اس ام اس سرش گيج ميره سونيا – رزا- سارا-بهناز -نازي-ژيلا- الناز- بيتا و………اقدس و شوکت هم آخرياشن اوه باز زنگ ميخوره؟ سايلنت بهترين راه حله!

ميشه يه ساعت ديگه هم خوابيد!

1 ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم علي جان بيدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف مي کنيا! خوشگلم مامانت قربونه ابروهاي شمشيريت بره ….علي جاااااان عللللللللللللي (پتو رو ميکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو ديگه پرتش ميکنه

2 ظهر:ماماااااااااااااان …..ناهار

3 ظهر:مامااااان جورابام کو؟

4عصر: مامااااااااااان ….سوييچ؟؟

5 عصر: اولين اتو…(مسافرکشي صلواتي پسرا بيشتر برا ثوابش اين عمل انسان دوستانه رو انجام ميدن)

6 عصر:به دستور مامان ميره دنبال آبجي کوچيکه کلاس زبان البته اين کار هم فقط از روي علاقه به خواهر انجام ميده نه براي ديد زني. چشم ها مثل چراغ پليس ميگرده که کسي از قلم نيوفته البته اين کار هم براي نظارت وحس انسان دوستي انجام ميده و فقط کافيه يک پسر 10 ساله بياد بيرون از کلاس، خواهر پشت کنکوريشو خفه ميکنه که ..آره کلاس مختلطه تو هم اين همه کلاس حتما بايد بياي اينجا! حالا باشه خونه حسابتو ميرسم. به ليدا بگو بياد برسونيمش دير وقته زشته..

(داداش آخه اون که خونه اش 2ساعت با ما فاصله است…( امان از اين خواهر ها که درد برادراشونو نمي فهمن نمي دونن برادر شون بيچاره کمک و امدادِ…)

7 عصر: ليدا خانم شما تشنه تون نيست؟آبجي تو چي؟ با يه آب زرشک چطورين؟

( زود خودش ميخوره دوتا هم مياره ميده به خواهرش و ليدا جون سريع راه ميوفته يه ترمز شديد که ليدا جان نيازمند به دستمال کاغذي علي آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال حاوي شماره موبايل رو تقديم ميکنه ….) با يه عالمه شرمندگي ليدا که خشکش زده ترجيح ميده با مانتوش پاک کنه …

8 غروب: دم خونه ليدا و لحظه فراق ….چه زود دير مي شود….!!!


9 شب: آقا اين خانم برسونين به اين آدرس با آژانس خواهرو پيچوند…..

10شب: يه مهموني کوچيک طرفاي کامرانيه خيلي خلوت فقط از دور شبيه تظاهرات ميمونه…

2شب: مادر کجا بودي؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر براي پاايان نامه ات زحمت ميکشي ديگه جون نمونده برات بيا يه لقمه غذا بخور جون بگيري؟ نه مامان خسته ام با لباس تو رختخواب ولو ميشه (مادر: الهي مادرت بميره باز بي غذا خوابيد خدا لعنت کنه هر چي دانشگاه بچه هاي مردم اسيرن برا يه درس هر شب تحقيق!!!)
 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







یک شنبه 11 دی 1390برچسب:, :: 20:54 ::  نويسنده : مهيار